نرگس نویس



این روزا که خیلی از بلاگر ها از خوبی ها و بعضا بدی های ۹۸ نوشتن، دلم خواست منم چیزایی خطاب بهش بنویسم :))

سال ۹۸ که حتی نمی تونم عزیز خطاب ات کنم، حقیقتش رو بخوایی روز های آخر سال توی دلم میگفتم کاش بری و تموم شی. خب البته که اینا روزای عمر ماست که داره میگذره

۹۸ ناعزیز، از یکم فروردینت سختی هات به سر مردم بیش از پیش سرازیر شد، هر روز بلایی سر مردم اومد. هر صبح که اتفاق بدی نیوفتاده بود باید خدا رو شکر میکردیم. تا اینکه که دیگه از ۲۹ بهمن اون روی گند و سگی ات رو نشون ما دادی. (حیف سگ بیچاره، سگ جان به تو برنخوره این فقط یه اصطلاحه و من به نوبه خودم از اینکه بشر این اصطلاح رو ساخته از تو معذرت میخوام) 


اما از اینها گذشته، به لحاظ شخصیتی شاید کمی(فقط کمی) کامل تر شدم. 

من سالها بابت دانشگاه نرفتنم غصه خوردم، اما تو سال ۹۸ با (تقریبا ) همزمان اومدن نتایج اون دو تا امتحان، با حرف زدن با یک آشنای عزیز، متوجه شدم که به جز مدرک دانشگاهی، چیز دیگه ای از دست ندادم. چون مسلما رشته ای که می خوندم تو زندگیم جایی نداشت. 


 به لحاظ زندگی متاهلی با بدبختی به یه صمیمیت نسبی ای رسیدم. که الیته هر چند وقت یکبار این باور تماما زیرسوال میره و من بعد های متفاوتی از خودم رو می بینم و سعی در اصلاح این رابطه دارم


۹۸، معذرت میخوام که نمی تونم تو را عزیز صدا کنم، حتی با اینکه رابطه ی خوب و سازنده ای با سمیرا شکل گرفت و یکی از اتفاق های قشنگ زندگی ام رقم خورد. 


روز های زیادی من مادری هیولا صفت بودم که به کمک نسیم تونستم کمی از این هیولا بودن رو کم کنم و به رابطه ی مثلا مادر فرزندی ام کمک کنم


۹۸، چالش های زیادی با پدرمادرم داشتم،روزهایی که  از دستشون دود از سرم بلند میشد، حتی گاهی به خدا گلایه کردم،اما راستش رو بخوایی الان خوشحالم که هنوزم دارم زیر سایه اونا زندگی میکنم


تو اولین سال تحصیلی دخترم هستی،گرچه رسما پدرمن در اومد تا دخترکم به مهدکودک عادت کنه،اما خوبی اش این بود با مدیر شون به قدری دوست شدیم‌که هر چند روز یکبار اگه پیامی ازم توی گروه نبینه زنگ میزنه میگه کجایی نرگس دلم تنگ شده بی معرفت


با تمام بدی هایت خوبی هایی هم داشتی

مثلا همین که یک سال به عمر دوستی هام اضافه شد


و اینکه بالاخره رابطه ام با مژگان از سر گرفته شد‌. هر چند به سختی هر چند با بغض و گریه. اما از سر گرفته شد

تو سالی هستی که درش کمی خودم رو پیدا کردم‌ کمی خودم رو دیدم کمی به خودم اعتماد کردم. 


و به هر حال،هر چه که بودی گذشتی. 

به تاریخ پیوستی و یک سال از عمر ما کم کردی. 

شاید سال های بعد ازت بهتر از این یاد کنم. قطعا همینطوره چون گذر زمان بدی ها رو کمرنگ میکنه

به هر حال،

بدرود


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کانون تبلیغاتی پروازنقش هدایا چاپ انواع فاکتور تیزر فیلم فمینوستالژی mina lotfy اجاره خانه در ترکیه املاک نیکان اصل خودشناسی مرجع حقوقی وب سایت شمس، وکلای مجرب تهران سقف متحرک برقی انجمن ادبی مردگان شورا دانش آموزی رهبر